مهموني خونه خال شقايق
ديشب خونه خاله شقايق دعوت بوديم، از بعد از تولد شما ديگه همديگر رو نديده بوديم. عزيزم شارمين توپولو كلي بامزه شده بود البته هنوز يه كم بد اخلاق هست. قربونت برم كه ديشب انقدر بامزه با شارمين بازي مي كردي. انگار خودت مي دونستي كه شارمين خيلي كوچيكه چون خيلي با احتياط بهش دست مي زدي و به اصطلاح نازش مي كردي و با كلي ذوق به من نگاه مي كردي و مي گفتي ني ني . قربونت برم مهربونم وقتي برگشتيم ديگه ساعت حدود 1/30 بامداد بود. من كه كلي خسته و كوفته بودم چون شما شب قبلش هم خيلي خوب نخوابيده بود به خاطر دندونهات و من اون روز كلي كسري خواب داشتم، واسه همين شما رو سپردم به بابا ايمان و خودم هنوز سرم به زمين نرسيده تا صيح بيهوش شدم. ...
نویسنده :
مليحه
11:49